آقا عیسی . . .

باشهدا باشی، در مسیر سعادت، سریع تر به مقصد خواهی رسید.

آقا عیسی . . .

باشهدا باشی، در مسیر سعادت، سریع تر به مقصد خواهی رسید.

آقا عیسی . . .

طلبه شهید آقا عیسی . . .
عمو جان دلتنگت شدم.
دستم را رها نکن و مرا با خود ببر.

پیوندهای روزانه

« عشق در محضر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام»

عشق وقتی در محضر ولایت درآمد، و شاگرد دبستان او شد، به او آموختند که: کنز مخفی گوهرش علی علیه السلام است و خود فرمود که نقطه اندر «باء» بسم الله هستم و حبّ ذات حق را مظهرم؛ همان طور که کمال رسالت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ختم شد، کمال اولیاء نیز به ولایت علی علیه السلام است[همان گونه که خاتم رسالت، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم است، خاتم ولایت مطلقه نیز، حضرت علی علیه السلام است]. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را با خدا حالاتی بود که تنها علی علیه السلام در آن حالات با او حضور داشت، ایشان با جمیع انبیاء علیه السلام در نهان بوده است، امّا با خاتم پیامبران در نهان و عیان سیر می کرد [رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «لی مع الله حالات، لا یسعنی ملک مقرب و لا نبی مرسل؛ مرا با خدا حالاتی است که در آن هیچ ملک مقرب و نبی مرسل را راهی نیست.] و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره او فرمود: من و علی از نور واحد هستیم [رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «أنا و علیٍّ من نورِ واحد»؛ من و علی از نور واحدی هستیم.]؛ آفتاب در عالم لاهوت و مصدر افعال در ناسوت علی علیه السلام است.

سرّ خلقت در ولایت خفته است                      ایــن حقیقت را محمد گفته است

زنــدگی را با علــی آغــاز کـن                           ســینه را با مهــر او دمســاز کن

کنز مخفی گوهرش باشد علــی                      حبّ ذاتــی مظهـرش باشــد علی

نقطه اندر «باء» بسم الله علی است         سرّ لوح و نسخه ی اسماء علی است

خاتــم دور نبــی پیغمبر اســت                           خاتــم دور ولایـت حیــدر اســت

لی مع الله قرب احمد بوده است                    لیک علی هم با محمّد بوده اسـت

بــا جمیــع انبیــاء انــدر نهــان                            بــا محمّـد در نهــان و در عیـــان

نـور او از نور احمد کی جداست                  مرتضی همرنگ و بوی مصطفی است

آفتاب عالم لاهوت علــی اسـت                      مصدر افعال در ناسوت علی است

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۶
عاشق شهدا

عشق در محضر خلیفة الله

عشق، بی درنگ به محضر خلیفة الله آمد و پس از سلام و تعظیم گفت: آیا تو همان خلیفه ای هستی که حق تعالی برگزید؟ آیا تو همان صورتی که آیینه ی نگار است؟ ناگهان آن خلیفه فرمود: آری. نام این صورت، حقیقت محمّدیه صلی الله علیه و آله وسلم است، که معلّم اسماء الهی است و فیض مقدس هم او را گویند، و او خلیفه ای است که عالِم به سرّ و نهان است و لباس حضرت آدم را بر او پوشانده اند؛ یعنی ظهور او با خلافت آدم علیه السلام شروع می شود. چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: کنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطین؛ [من نبی بودم؛ در حالی که حضرت آدم بین آب و گل بود]. و در وجود هر نبی صلی الله علیه و آله وسلم به تناسب ظرفیت وجودی آن ها ظاهر می شود و انتهای سیر او وجود حضرت ختمی مرتبت است که اوج کمال ولایت است و این خلیفه ی اعظم برای انبساط وجود دارای ولایت مطلقه است که مظهر این ولایت، علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ چنان که فرمود: کنت ولیاً و آدم بین الماء و الطین [من ولی بودم؛ در حالی که آدم بین آب و گل بود]. ولایت از جهت باطن، نامش «ولی» است و در تجلی، او را نور اول گویند. چنانچه «اول ما خلق الله نوری» [رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اول چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود]. پس بدون ولایت، ظهوری حاصل نمی شود و این ولایت است که حاصل هستی تمام موجودات است. اگر از عاشقان پاک سرشت سؤال کنی، معنی «لولاک لما خلقت الافلاک» [حق تعالی می فرماید: اگر تو نبودی، "حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم" افلاک را خلق نمی کردم] را خوب می دانند، بنابراین هستی جاودان، از آن کسی است که در نور ولایت زنده می شود. آنگاه با صراحت به عشق فرمود: اگر واقعاً در جستجوی آنی که خلایق را به معرفت خدا برسانی، بدون ولایت کار، تو عین خطاست؛ پس ای عشق نورآموز! تو را نزد استاد این حکمت می فرستم که نام او «علی» است و در ظهور اوّلی ما را ولی است؛ یعنی مظهر ولایت مطلقه است:

نـام ایـن سـینه محمـد یـاد شـد             با علــی همــزاد در ایجــاد شــد

عَلَّـمَ الاَسـماء شـده تدریــس او           فیض اقدس هم به جد تقدیس او

عالِم سـرّ و خفـایـش کـرده اند                خـاک آدم را ردایــش کـرده انـد

در وجـود هـر نبـی ظاهـر شـود              مـقـتــدای دولـتــی قــادر شـــود

آینه ی نــور اسـت نور لـم یزل              بـر دَمَــد از مـشــرق صــبـح ازل

گرچه کرد آن نور از آدم طلوع            هسـت در باطـن، محمد را شـروع

گه ظهـورش در خلیل الله شـود            گــه چنــان نــوحِ نبــی الله شــود

گاه چون موسی شود سینا نشان     گاه عیســی می شــود روح الجنان

تـا کمالـش اسـم خاتم می شـود        منــتــهای ســیـر آدم مــی شــود

روضه ی اُنـسِ مـرا گردد ولــی               نــور او هـمــرنــگ بـا نـور عـلـی

منـشـأ خـیــر کثـیــر متـصـــل                نــور او از مــن نـگــردد منفـصـل

منبسـط از او وجـودم مـی شـود          جــویبــار از فیــض رودم می شود

سـاری و جاری در اجزای جهان           هـم کـه مَجـلای ظهورش در عیان

بـر فــراز قُبّـه ی هسـتـی عَـلَـم           منطــق تقــریر و لوح هست و قلم

کنـز مخفـی را شـود امّ الکتـاب            می دَرَد از چهــره ی اسماء نقاب

شـاهـبــاز اوج اَو اَدنـــی شـــود            جبـرئیل، مبهوت زین معنا شــود

می کند از حضرت وحدت عدول             حاکــم قوس صعود است و نزول

ایـن حکومـت منشـأ کثرت بود              باطــن او محــو در وحــدت بــود

وجهـه ی باطن بود نامـش ولــی           در تـجـلـــی اوســت نــور اوَّلــی

بی ولایت کی ظهوری حاصل است    هســتـی ما را ولایت حامـل اسـت

چــون بینــی عاشــقــان پاک را             خــوب دانـنـد معـنـــی لـولاک را

وادی کشــف و شــهـود کبــریا     جز ولایت نیست نزد اولیاء علیه السلام

هـر کـه در نور ولایت زنده شـد             در دو عالــم دولتــی پاینــده شـد

عشق را گر میل عرفان خداست         بــی ولایت کــار او عیــن خطاست

پس برو ای عشـق نور آموز من             نــزد اســتاد جهــان افــروز مــن

نـزد استادی که نام او علی است         در ظهــور اوّلــی ما را ولــی است

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۹
عاشق شهدا

پاسخ ذات حق به عشق

ذات حق تعالی به عشق فرمود: ای نور بصرم! من که در بیان و نظر نمی گنجم؛ با این که مرا رؤیت و ظهوری نیست، این تقاضا را اجابت می کنم، از حبّ ذاتی صورتی می سازم تا نور مرا تجلی دهد، و این صورت، خلیفه ی من است و آیینه روی من می شود. [چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من راَنی فقد رأی الحق؛ هر کس مرا ببیند، به مثابه آن است که خدا را دیده است.]

 

             عشق را حق گفت ای نور بصر

                                                             کـی بگنجـم در بیـان و در نظـر

            ذات مـن را رؤیتـی نبود عجب

                                                           لیک سـازم اسـتجابت این طلب

            از محبت صـورتی سـازم کنون

                                                              نوری از خود را در اندازم کنون

           پس خلیفه می نمایم سینه ای

                                                                تـا بــود روی مــرا آیـیـنـه ای

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۰۱
عاشق شهدا

عشق، حامل پیام صفات

عشق، پیام صفات را برگرفت و سراسیمه به محضر حضرت ذات آمد و رخصت طلبید؛ پس او را اذن دادند تا پیام صفات را اظهار کند. عشق پس از تعلیم و تشریف ادب گفت: جمله ی صفات از حضورت تقاضا دارند که از حُبّ ذاتی دم زنی و تا از پی آن دم، آدم و عالم خلق شوند؛ و نیز اظهار داشتند که چون آن ها را اقتضای ظهور عطاء نمودی، می توانند با ظهور خود آثار و برکات حضور را در فضای عالم ملک و ملکوت برافشانند، اگر از کلامت «کاف» و «نون» [انّما امره اذا اراد شیئاً أن یقول له کن فیکون.(یس،82)] صادر شود، همه به خلعت هستی، آراسته خواهند شد.

عشـق آمـد حامـل پیک صـفات                    بـی درنگ در محضر انوار ذات

گفـت مـن عیـن ممـاتم نـزد تـو                      لیـک مأمـور صـفاتـم نـزد تـو

خـواسـتند از حبّ ذاتی دم زنـی                 دم بـه خـلـق آدم و عالـم زنـی

اقتـضـای حالشـان باشـد ظهـور                    تـا بـر افشــاننـد آثـار حضــور

هـر کدامیـن را شـؤونی بایـدت                    از کلامـت کـاف و نونی بایدت

گو بگویی «کن» همه کان می شوند       کان و کائن طالب جان می شوند

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۸
عاشق شهدا

تجلی عشق

عشق از حبّ ذات کردگار ناشی می شود و از پرتو این عشق بود که موجودات در عالم مُلک و ملکوت آشکار شدند، به قول حافظ:

در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد      عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

اما کیفیت تجلی به اسماء الهی مربوط می شود، زیرا این اسماء و صفات هستند که میل فصل و جدایی و ظهور و آفرینش را دارند. ماجرا این گونه بود که اسماء الهی نزد حضرت عشق می آیند و از عشق که تجلی حبّ ذاتی است تقاضا می کنند که پیغام آن ها را به حضرت ذات اقدس الهی برسانند که: ای ذات پاک الهی! تو اعلان فرمودی که: «کنت کنزاً مخفیاً» من گنج پنهانی بودم و دوست داشتم شناخته شوم، از این جهت به خلقت پرداختم. [کنت کنزاً مخفیاً فاحببتُ ان اعرف فخلقت الخلق.(حدیث قدسی)]و از طرفی ما هم تشنه ی ظهوریم، اگر چه نزد ذات، محو حضوریم.[ذات الهی را به اعتبار یکی از صفات اسم گویند؛ مثلاً به صفت علم، علیم و به صفت قدرت، قدیر گویند.] اگر حبّ خدا به تمنای ما تجلی کند، بار فیض او را به عالم حمل می کنیم.

عشــق یعنـی حُـبّ ذات کـردگـار            عالمـــی را کــرد بـا او آشـکار

نزد عشق، اسماء کرنـش کرده اند         میل فصل و آفرینـش کرده اند

گفتـــه اند ای یوســف بــازار مــا           حافــظ و داننــده ی اســرار ما

کنز مخفی را خدا بر خـود نوشـت        هم گِـلِ ما را ز اَحببتُ سرشـت

گرچه هستیم مزد او محـو حضـور         لیک باشیم تشنه ی فصل ظهور

حــبّ از او باشــد تمنــا هـم ز ما           گو تجــلی کن ز نورت ای خدا

چون جوادی، فضل کن آب حیات          تا فقیـران را رهانــی از ممــات

یاعلی؛

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۶
عاشق شهدا