آقا عیسی . . .

باشهدا باشی، در مسیر سعادت، سریع تر به مقصد خواهی رسید.

آقا عیسی . . .

باشهدا باشی، در مسیر سعادت، سریع تر به مقصد خواهی رسید.

آقا عیسی . . .

طلبه شهید آقا عیسی . . .
عمو جان دلتنگت شدم.
دستم را رها نکن و مرا با خود ببر.

پیوندهای روزانه

       درست است که از کلمه مولی معانی مختلفی اراده و استفاده شده است ؛ اما با توجه به قرائن مقامیه و مقالیه‌ای که در کلام آن حضرت وجود دارد ، برای اهل انصاف جای تردید نمی‌گذارد که مراد از کلمه مولی ، ولایت و اولویت آن حضرت به تصرف در امور مسلمانان بوده نه صرف محبت و دوستی ، و شواهدی قوی آن را تایید می‌کند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۵:۰۷
عاشق شهدا

  برخی از علمای اهل سنت که با دیده انصاف به حدیث غدیر نگریسته‌اند ، بر این مطلب تصریح کرده‌اند که مراد رسول خدا صلی الله علیه وآله از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بوده است . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۵:۰۰
عاشق شهدا

باسمه الأعلی

       حدیث غدیر از احادیثی است که تواتر آن را بزرگان و دانشمندان علم رجال و حدیث اهل سنت تأیید کرده‌اند ؛ بنابراین نمی‌توان در اصل صدور آن تردید کرد که ما این مطلب در مقاله «تواتر حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت» به صورت کامل بررسی کرده‌ایم ؛ اما این که منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» ولایت و امامت امیر مؤمنان علیه السلام بوده و یا صرف محبت و دوستی آن حضرت ، بحثی است اساسی که از گذشته تاریخ به شکلی مستمر بین مورّخان ، محدثان و متکلمان شیعه و سنی جریان داشته و دارد .

       شیعیان با پیروی از خاندان رسول خدا صلوات الله علیهم اجمعین ، بر این عقیده هستند که طبق آیه مبارکه ابلاغ ، رسول خدا صلی الله علیه وآله مأمور بود که ولایت و امامت امیر مؤمنان علیه السلام را به تمامی مسلمانان ابلاغ نماید . آن حضرت نیز بنا بر وظیفه‌ای که داشت ، با بلیغ‌ترین و صریح‌ترین کلمات ، این وظیفه مهم را به انجام رساند ؛ اما از آن طرف پیروان مکتب خلفا معتقدند که هدف رسول خدا صلی الله علیه وآله فقط و فقط محبت و دوستی آن حضرت بوده و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» نمی‌تواند ولایت و امامت علی علیه السلام را ثابت کند ؛ زیرا کلمه «مولی» هیچگاه به معنای «اولی» نمی‌آید .

       بررسی این مطلب در قدم اول مستلزم مطالعه و مراجعه به آراء اهل لغت و آشنایان به اصطلاحات و ادبیات عرب است که می‌تواند بخش مهمی از برداشت‌های نادرست و غلط کسانی را که با عناد ورزی سعی در تحریف حقایق تاریخی دارند افشاء نماید .

       از این رو ، لازم است تا به اظهارات برخی از صاحبان لغت و شعر و ادب مراجعه و توجه نمائیم ، تا معلوم شود که برداشت‌های اندیشمندان پیرو اهل بیت علیهم السلام از واژه‌های «مولی» و «ولی» ، مستند به درک و فهم و تفسیر بزرگانی از دانشمندان اهل سنت است که در تاریخ ، تفسیر ، لغت و شعر معنای واقعی این الفاظ و کلمات را روشن کرده‌اند .

       بنابراین ابتدا نگاه کوتاهی خواهیم داشت به آراء بزرگان و دانشمندانی از اهل سنت که از چهره‌های شاخص در ادبیات عرب محسوب می‌شوند و سپس از قرائن موجود در روایات غدیر و غیر آن اثبات خواهیم کرد که مفهومی غیر از ولایت ، امامت و رهبری قابل استفاده نیست و انکار آن جز عناد و لجبازی نخواهد بود .

یاعلی

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن أبی طالب علیهما السلام

والسلام علی عباد الله الصالحین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۴:۴۷
عاشق شهدا

عشق در ظهر عاشورا

عشق در ظهر عاشورا خود را به صحنه ی نینوا رساند، آسمان را چهره درهم و قامت خورشید را خم دید؛ کوه را دید ناله در افلاک و دامنی تَر از گریه ی خاک داشت؛ عالم از تاب و توان و چرخ گردون از زمان افتاده بود. در این اوضاع و احوال، رضوان خدا را در آتش جور و جفا دید. قامت قمر بنی هاشم ابوالفضل علیه السلام را در خون غوطه ور و ساز هستی را در عزایش نوحه گر دید؛ و زمزم فرات را ز بی دستی او، خون فشان و سور خونین علی اکبر علیه السلام را در احرام شهادت، نور فشان یافت؛ سرود دل آرایی که نقدِ جان در هامون نمود و خون سرخ خود را در وقفِ مجنون. آری، اگر چه از سوزش زخم نیزه و سنان می سوخت، امّا از درون شادی می کرد و خنده ی مستانه به گاه آزادی از دنیا می نمود.

در یک طرف، حضرت قاسم بن حسن علیه السلام را دید شربتی از عسل در بغل داشت، و شهدِ جان از لعلِ ولایت می نوشید و در طرف دیگر، غنچه ی شش ماهه، علی اصغر علیه السلام را دید که با لبی باز در میان نیزه ها پرواز می کرد و طبع شکر افشانه اش باده نوشان جمله را دیوانه نمود.

به هر حال، عشق در حیرت نگاهش، همه ی لاله های امام حسین علیه السلام را در میان شعله های جهل و ستم، سوخته دید. ناگهان در آن هنگامه، سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد که منظر سینا نشانش چون ماه کنعان بود و در منای کربلا، تیغ ابراهیم علیه السلام را صدا می زد و چهره ی ارغوانی او چون خضر، آب زندگانی گشته و قامت سبزش در میان خون نشسته بود. عشق در اوج نگاه او، اسم اعظم را نمایان دید و بی نقاب رخسار قرآن.

عشق آمد با دو صد شور و نوا                          ظهر عاشورا به دشتِ کربلا

آسمان را چهره درهم دیده بود                      قامت خورشید را خم دیده بود

ناله ی کُه شعله در افلاک داشت                    دامنی تر از نگاه خاک داشت

چوخ گردون از زمان افتاده بود                          عالم از تاب و توان افتاده بود

پیش رویش دید رضوان خدا                                  در میان آتش جور و جفا

سرو عباسش در خون غوطه ور                  ساز هستی در عزایش نوحه گر

خون فشان، زمزم ز بی دستی او            مست شد ساقی ز سرمستی او

قامت رعنای اکبر نو بار                               همچو خوشیدی میان گیر و دار

کرد اِحرام شهادت را به بر                            خنده بر لب های او شاخِ شکر

نقد جان، در لُجّه ی خون کرده بود              خون خود را وقفِ مجنون کرده بود

زخم ها بر جسم پاکش بی حساب        کرده در خون، زلف و گیسو را خضاب

گرچه سوزد از درون شادی کند                            قهقهه در وقت آزادی کند

سوی دیگر دید قاسم در بغل                              شربتی دارد بهتر از عسل

شهدِ جان می نوشد از لعل لبش                  مه فشاند دم به دم از کوکبش

شد رُخ مه شرمگین اَز نور او                         آسمان باران گرفت از شور او

غنچه ای شش ماهه لب را باز کرد                        در میان نیزه ها پرواز کرد

فارغ از گهواره و قنداقه شد                        در سنین کودکی خُم خواره شد

طوطی طبعش شکر افشانه کرد                   باده نوشان جمله را دیوانه کرد

دید یاران حسین چون لاله ها                       سوختند اندر میان شعله ها

شمع بزم عاشقان آمد حسین                     منظر سینا نشان آمد حسین

عشق در او ماه کنعان دیده بود                   یوسفی در بند گرگان دیده بود

لعل عیسایی دَمش را خشک دید                بوسه گاه خاتمش را مُشک دید

عرش هستی فرش راهش بوده است         آسمان محو نگاهش بوده است

نقد جانش در منای کربلا                                  تیغ ابراهیم را می زد صدا

چهره ی او ارغوانی گشته بود                         خضرِ آب زندگانی گشته بود

قامت سبزش میان خون نشست               بُقعه ی توحید را محور شکست

اسم اعظم را نمایان کرده بود                    خود عیان رخسار قرآن کرده بود

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۴:۳۶
عاشق شهدا

بهار روز ها و ماه ها به پایان می رسند امّا آن بهاری که هرگز به پایان نمی رسد، تویی. کاش تا همیشه در انتظار مقدمت بی تاب باشم تا باورم کنی که منتظرت هستم و هنوز هم که هنوز است دوستت دارم و هنوز همان دعای همیشگی را هرلحظه در دلم آرام آرام می خوانم :

«اللّهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ...»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۱ ، ۱۱:۳۴
عاشق شهدا

امام زمان (عج) ودیعه دار حقیقت قرآن

«بَلْ هُوَ ءَایَاتٌ  بَیِّنَاتٌ فىِ صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ . . .»

بلکه [قرآن‏] آیاتى روشن در سینه‏هاى کسانى است که علم [الهى‏] یافته‏اند.

 (سوره عنکبوت (29)، آیه49)

امام صادق (علیه السلام) در تفسیر «أوتوالعلم، کسانی که به آنها علم عطا شده است» فرمود: «هُمُ الأئِمّةُ خاصَّةَ؛ آنها تنها ائمه هستند.»

(شیخ حرّ عاملی،وسائل الشیعه،ج27،ص180)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۱ ، ۰۹:۳۳
عاشق شهدا

ای حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن

کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ما چشم به راهیم به هر شام و سحر گاه

در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که ز دشمن

بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم

شمشیر کَجَت، راست کند قامت دین را

هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۱ ، ۰۰:۱۵
عاشق شهدا

مقام معظم رهبری

مگذارید حتی یک ساعت از این بهار زندگی به هدر رود و صرف غفلت و لهو شود. اراده ی خود را تقویت کنید. با قرآن و عبادت و دعا و کتاب انس داشته باشید، ورزش روحی و جسمی را هم فراموش نکنید. و این را به همه ی جوانان خوب و مؤمن بگویید.             

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۰۳
عاشق شهدا

عشق در محضر حضرت زینب سلام الله علیها

عشق با عجله نزد آموزگار خود رسید و تمنا کرد که او را از اسرار نهان آگاه کند. حضرت زینب سلام الله علیها به عشق فرمود: فردا در هنگامه ی ظهر عاشوراء، همه ی اسرار بر تو نمایان خواهد شد. امشب بی خوابی را تحمل کن و در محفل اُنس و مناجات شهیدان، با حضور قلب، شرکت نما. لذّت ترتیل قرآن آن ها را بچش و در زمزم عارفانه ی آنان شنا کن.

شب قدر شهیدان شب عاشوراء است. امشب ساکنان عرش و فرش واحسینا می گویند و سینه کوبان به کربلا می آیند. بهشت رضوان، وام خواه نو ولایت حسین علیه السلام است و دامن نیاز، به ناز او گشوده است و دربان بارگاه ولایت است.

اشک خونین امام حسین علیه السلام و یارانش، مِی ناب در مَشک آنان می شود. ای عشق! بی جهت در مستی، لاف مزن؛ تو باید سرّ خون شهیدان را بنوشی، آنگاه غذای جان عاشقان خواهی شد. هرکسی طالب کشف آن است، باید در خون شنا کند تا او را به خُمخانه ی ولایت راه دهند، و هر که از این خُم، لب تر کند، در دریای ولایت حسین علیه السلام گُم می شود. پس ای عشق! با همتی والا در ظهر عاشوراء بیا، تا آنچه را برایت شرح دادم، به وضوح مشاهده کنی.

عشق آمد پیش زینب جان فشان                   گفت: مرا آگه کن از راز نهان

ای که باشی عشق را آموزگار                            مطلبی آموز از اسرار کار

گفت زینب عشق را فردا بیا                          سینه زن در ظهر عاشوراء بیا

امشب اندر خیمه ها چشمی بدوز                  تا ببینی عاشقان را دل فروز

ساغر از ذکر خدا نوشیده اند                      جامه ی صبر و رضا پوشیده اند

زمزم اشک شهیدان را ببین                                  لذّت ترتیل قرآن را ببین

لیلة القدر حسین امشب بُوَد                          راز آن در سینه ی طینب بُوَد

ناله اش در ناله ی نی افتاده است          آسمان در های و هی افتاده است

زلزله از آه او بر جسم خاک                    سینه ی صحرا ز دردش چاک چاک

واحسینا نغمه ای در کوس عرش                 ای دریغا می دَمَد سُرنای فرش

باغ رضوان وام خواه نور او                              حوض کوثر کف زند از شور او

عاشق شور حسین آمد بهشت             گفت: منم در نزد تو یک پارِه خشت

پای بگذار در من ای رکن رکین                           تا کِشم ناز تو را ای نازنین

تو خدا جویی و من خواهان تو                         بارگه گشتی و من دربان تو

ترسم این عنقا بگیرد از غمش                      بال و پر از طائر عیسی دَمش

زمزم خون چون فشاند اشک او                نام آن مَی می شود در مَشک او

پس بنوش این مَی در مستی ملاف            تا شَوی در طور دل سینا شکاف

سرّ می در خون پنهان می شود                 عاشقان را قوّت جان می شود

قصد جانبازی اگر مردان کنند                       راز آن را کشف در میدان کنند

هر کسی لب تر از این خُم می کند           خویش را در پای او گم می کند

هر که او گم گشت در پای حسین           می شود آهوی صحرای حسین

نک برو در ظهر عاشورا بیا                                   نزد ما با همّتی والا بیا

تا ببینی آنچه را گفتم به عین          کس نداند کسیت، جز زینب حسین

یاعلی؛

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۱۱
عاشق شهدا

صاحب الزمان - Al-TH

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ

اگر ایمان آورده‏اید، آنچه خدا باقى مى‏گذارد برایتان بهتر است. 

(سوره هود(11)، آیه 86)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۱۸
عاشق شهدا

قال الله تعالی:   « هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب ». (بقره/آیه 2 و3)

امام صادق (ع) : ... اما « غیب » پس آن حجت غائب است. (کمال الدین صفحه 340)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۴۸
عاشق شهدا

عشق در شب عاشورا

در شب عاشورا عشق مهمان امام حسین علیه السلام می شود. در بزم سلحشوران، سفره ای گسترده از نوری می بیند که صورت دلدار، بی پرده در آن می درخشد و در آن بزم عارفانه، صدا و سوز وساز، آهنگ نماز امام حسین علیه السلام بود، تکبیر امام با قیام عرشیان همراه بود و ساکنان عالم ملکوت، مفتون ذکر و مناجات ولی اعظم خدا بودند. شب خیره خیره نگاهش را بر ناله ی آنان دوخته بود.

هر جوانِ این قافله، در گوشه ای تنها نشسته و دست از هستی و جان شسته، به ذکر یا رب یا رب مشغول است، دیده ی هر یک از اشک شوق تر، و دل در ترنّم وصال دلبر بود و نغمه ی دل انگیز قرآن با آه هر یک، دمساز شده بود.

در این فضای معنوی و عرفانی، عشق نزد مولایش رسید و زانوی ادب بر زمین کوبید، تا شرح حال او بنویسد. امام حسین علیه السلام به عشق فرمود: برای فردا خود را آماده کن و برای نگارش حماسه ی من در دفتر روزگار، نزد آموزگار عشق، زینب کبری سلام الله علیها برو، زیرا اوست که فنون عاشقی را انتشار و خون نامه را برای شهیدان امضاء می نماید و راه بعد از شهادت را در اسارت او طی نما و ناله ی او را نوای نی کن.

عشق آن شب گشته مهمان حسین                 شاهد بزم شهیدان حسین

سفره ای از نور را گسترده دید                           صورت دلدار را بی پرده دید

شد حسین با شور و آهنگ نماز                      اندر آن پرده مدار سوز و ساز

نغمه ی تکبیر چون برگفت امام                         عرشیان اندر پس او از قیام

در جماعت ساکنان نُه فلک                             سینه کوبان آمدند خیل ملک

اهل جنّت گشته اند مفتون او                           تشنه ی ذکر لب میگون او

چشمِ شب بر ناله ی او خیره شد                 ابر غم بر آسمان ها چیره شد

هر جوان در گوشه ای تنها نشست        جملگی از شوق فردا مستِ مست

ذکر یا رب یا رب و حال  و دعا                                کربلا را کرد معراج خدا

نغمه ی قرآن طنین انداز شد                       هرکس با آه خود دمساز شد

اشک شادی دیده را تر کرده بود                  جان هر یک میل دلبر کرده بود

عشق آمد با حسین شد روبرو                تا نویسد شرح حالش مو به مو

گفت: خیز ای عشق خوش سودای من           شو مهیّا از پی فردای من

شور ما و حال امشب را ببین                       در میان خیمه زینب را ببین

او فنون عاشقی انشاء کند                     بهرِ ما خون نامه را امضاء کند

راه ما را همره او طی نما                          ناله ی او را نوای نی نما

یاعلی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۰۷
عاشق شهدا

احضارعشق

وقتی کاروان به سرزمین کربلا وارد شد، امام حسین علیه السلام، عشق را احضار کرد و فرمود: از این لحظه باید کاملاً هوشیار باشی؛ صحنه هایی را مشاهده می کنی که بر حیرت تو خواهد افزود؛ هرگز بی صبری مکن و دم از گفت و شنود فرو دار؛ من خود، رازهای عاشقانه را به تو خواهم نمود. کِشت امید من، فردا در کربلا حاصل می دهد و راز مستی در خون سرخ من تجلی می کند. امشب که شب عاشورا است، محفل شادی و سرور در خیمه ها برپاست، می توانی مهمان ما باشی و شاهد بزمِ سرور.

کاروان صحرا به صحرا می گذشت                  از میان دره ها و کوه و دشت

تا رسیدیم سرزمین کربلا                              کرد حسین احضار یکباره مرا

گفت: از این لحظه بسی هشیار باش           امشب و فردا مرا غمخوار باش

هرچه بینی فارغ از عقل و نظر                   دستِ حیرت را مَزَن بر فرق سر

چون درخشد کوکب اقبال من                             تو بیا آسوده در دنبال من

راز مستی می کند در  من ظهور            می نگر در خون من شهلای شور

کربلا فردا مرا دل می دهد                       کِشت امید من حاصل می دهد

دم فرو بند و مکن گفت و شنود                 من تو را خود رازها خواهم نمود

امشب عاشورا شب شور و نشور                شاهد ما باش در بزم سرور

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۵۹
عاشق شهدا

باسمه الأعلی

باسلام و احترام؛

خدای عزوجل را حمد و ثنا گوییم، که توفیق عطاء نمود، تا امسال نیز ماه مبارک رمضان را درک کنیم و همچنین توفیق شب زنده داری، در شب های قدر را داشته باشیم.

و حال نیز از آمدن ماه شوال شادمانیم و فرا رسیدن عید سعید فطر را به تمامی مسلمانان جهان تبریک عرض می کنیم.

امّا امسال نیز عید برای بعضی ها طعمی دیگر دارد . . .

برای آن زلزله زده گانی که در سوگ عزیزانشان زانوی غم بغل گرفته اند . . .

برای آنانی که خانه هایشان ویران شده و باید در چادر، شب را به روز برسانند . .

برای آن فلسطینیانی که سال هاست در غم بازگشت به سرزمین خود عیدها را پشت سر می گذارند . . .

برای آن مردمان بحرین که بیش از یک سال است برای گرفتن حق خود به پا خواسته اند، امّا به جرم شیعه بودن سرکوب می شوند . . .

برای شیعیانی که در انتظار، مولا و مقتداء و صاحبشان حضرت قائم المنتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سال هاست که عاشقانه منتظر مانده اند و می مانند . . .

آری برای اینها و خیلی های دیگر، این عید طعمی دیگر دارد، برای هرکدام از اینها، عید اصلی زمانی است که به هدف و غایت خود برسند، زمانی است که در آرامش زندگی کنند، زمانی است که سایه ظلم از روی سرشان کنار رود، زمانی است که بقیة الله ظهور عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کند . . .

عید ما روزی است، که منتظَر منتظِران از راه برسد . . .

این عید را شادمانیم، زیرا بهانه ای است، تا دور هم جمع شویم و برای همدیگر دعاء کنیم، تا برای، ظهور مصلح جهان دعاء کنیم. از همه می خواهیم در این روز، دست به دعا بردارند، و برای ظهورش دعاء کنند و هیچ وقت دعای اللهم عجل لولیک الفرج را فراموش نکنید و همچنین در دعاهایتان هموطنان و هم کیشان مسلمان خود را از یاد نبرید.

اللهم عجل لولیک الفرج؛

من الله توفیق؛

التماس دعا؛

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۴۲
عاشق شهدا

وداع با کعبه

کعبه در محضر مولایش در اوج شادمانی و سرور بود که ناگهان امام حسین علیه السلام قصد رفتن نمود و اعمال حج را بنا بر عمره نمود. کعبه که از فراق مولایش بیقراری می کرد، فریاد برآورد و از این وداع، گریه و شیون نمود؛ وقتی حج عمره ی مولا را دید، شراب اشک را در خُمره کرد.

عشق چون نظاره گر این وفاق و فراق بود، در حیرت فرو رفت. ناگهان شنید که از همه ی اجزای عالم، این نکته عنوان می شود: «بی ولایت کعبه ویران می شود». عشق در حالی که از فغان و گریه ی کعبه، در فراق مولایش به شدّت متأثر بود، در حیرت این راز، بیشتر متحول گردید، تا سرانجام، گوشه ای از راز ولایت بر او آشکار شد و با خود گفت: عجب درس جالبی از کعبه آموختم؛ اگر چه در فغان او سوختم. امّا چون صبوری بین او مولایش میثاق بود، از هرگونه اظهار نظری خودداری می کرد.

ناگهانی قصد رفتن کرده بود                    کعبه از این قصد شیون کرده بود

تا حسین حج را بنا برعُمره کرد             کعبه اشک خویش را در خُمره کرد

عشق گفت یا للعجب از این وفاق         وصف هجران می کند با این فراق

حیرتی بر حیرتم افزوده است                سرّ مکنون را به من بنموده است

دم به دم این نکته عنوان می شود             بی ولایت کعبه ویران می شود

قبله ی توحید می افتد ز پا                       گر حسین نَبوَد مر او را پیشوا

گرچه از افغان کعبه سوختم                         لیک، درس جالبی آموختم

چون صبوری بین ما میثاق شد              صبر کردم گرچه طاقت طاق شد

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۵۲
عاشق شهدا

عشق در کعبه

عشق با قافله همراه می شود؛ قافله ای که به سوی کعبه در راه است. وقتی به سوی مکّه رسیدند، کعبه، با امام حسین علیه السلام سلام و خوش آمد گفت و آنگاه با زبان حال عرضه داشت: ای مولای من! تا چهره نمایان کردی، درد مرا درمان کردی، زیرا از زمانی که مرت به عنوان خانه ی خدا ساختند، روح مرا با ولایت تافتند، اینک از نور تو روشن و از باغ تو گلشنم، تو اینک ای مولایم! نه تنها مهمان، بلکه جان من هستی. عشق با حیرتی فوق العاده  شاهد این صحنه ها است، ناگهان دید کعبه به دور امام حسین علیه السلام طواف می کند و چون گلیمی به زیر پایش فرش می شود و در همان حال که گلیم ولایت است، نگین عرش می شود، از چنین ملاقاتی هم امام حسین علیه السلام مسرور و هم کعبه غرق شور و نور بود:

سوی مکه کاروان در راه شد                    عشق هم به قافله همراه شد

آمدند تا شهر مکّه بیقرار                                همچو بلبل در پی باغ بهار

تا حسین را دید کعبه گفت سلام                آمدی خوش جانب بیت الحرام

چهره برمن چون نمایان کرده ای                 دردها را جمله درمان کرده ای

چون مرا عنوان شده بیتِ خدا                             با ولایت تافتند روح مرا

چون تو نورم می دهی روشن شوم      لب گشایی غنچه در گلشن شوم

آمدی خوش آمدی مهمان من             نیست مهمان آنکه باشد جان من

عشق چون آن صحنه ی زیبا بدید                 ناگهان در حیرتش شد ناپدید

همچو سیمرغی درون کوه قاف                دید کعبه بر حسین دارد طواف

با حسین کعبه نگین عرش شد             چون گلیمی زیر پایش فرش شد

کرد او را احترام بی شمار                            گفت بودم از فراقت بیقرار

از چنین وصلی حسین مسرور بود      کع  به هم در محضرش پر شور بود

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۱
عاشق شهدا

باسمه الأعلی

باسلام و احترام؛

آخرین جمعه ماه خدا، رمضان؛

این روز در خاطره ها جلوه ای دیگر دارد؛ مردم، درد و غم یکدیگر را بهتر می فهمند، در این روز به یادشان می آید که پیر جماران که بود و چه کرد! از کجا بود و چه ها کرد! می فهمند که باید قدر "سید علی" را قدربدانند، می فهمند که این سرزمین را باید با چنگ و دندان حفظ کنند و می فهمند 22 بهمن چگونه برگ تاریخ را رقم زدند.

در این روز شیعه و سنی معنا ندارد، همه با هم برادرند، همه برای یک هدف ایستاده اند؛ آزادی قدس! سربلندی اسلام!

امروز همه برای قدس قیام می کنند، و می گویند اسرائیل هرگز نبوده و هرگز نباید باشد، هرگز اجازه قدرت نمایی ندارد و هرگز اجازه سیطره بر زمینی از سرزمین های مسلمانان را نخواهد داشت.

امروز تنهایی اسرائیل کاملا آشکار است، امروز اسرائیل قدرت تکلم خود را از دست می دهد و مانند موشی در سوراخ خود پناه می گیرد، امروز هامیانش او را نمی شناسند، تا بتوانند مسلمانان را بفریبند؛ ولی مسلمان بیدار است! اسلام بیدار است! ایران بیدار است! . . .

و ما، امرروز را مانند سالهای پیشین در تاریخ جاودانه می کنیم تا بدانند که فلسطینیان تنها نیستند و تنها نمی مانند . . .

 

ان شاء الله با آمدن ولی و صاحبمان حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دیگر هیچ ظلمی در زمین نماند و تمامی مستکبران و حامیانشان از روی زمین نیست و نابود گردند.

پس همچنان منتظر ظهورش می مانیم و دست به دعا بر می داریم؛

اللهم عجل لولیک الفرج؛

یاعلی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۲۱
عاشق شهدا

عشق و ماجرای همراهی با مولا حسین علیه السلام

عشق بی درنگ اظهار داشت: ای مولای من! با تو همراهی کنم در هر راهی که تو پای بنهی. امام حسین علیه السلام او را به همراهی پذیرفت، و عشق در محضر او منظر حوادث اسرار آمیز بود، تا این که در صبحگاهی مشاهده کرد، مولایش در رأس کاروانی کوچک به گونه ای آرام از شهر مدینه خارج شد؛ کاروانی مظلوم و بی قرار که از جفای روزگار شکوه داشت. افراد این کاروان را تعدادی از جوانان مصمّم و شجاع و مادران و کودکان کوچک و بزرگ تشکیل می دادند.

در این جا عشق به نزد امام حسین علیه السلام رفت و سؤال نمود: مقصود کجاست؟ پاسخ شنید، سرزمین نینوا. دوباره عشق پرسید: همان جایی که دشت خونین بلاست؟ فرمود: آری. عشق تکرار کرد: هر که آنجا رفت، سَر می دهد. مولا فرمود: ولی سَر به دلبر می دهد. باز عشق سؤال کرد: آیا قصد مولا جانبازی است؟ فرمود: آری، اگر عشق غیر از این باشد، بازی است.

عشق پرسید: اگر قصد مولا جانبازی است، چرا زنان و کودکان را با خود می بَرَد؟ فرمود: عشق آن است که راز این کار را در آخر ببیند. عشق در این جا به التماس آمد و گفت: این پاسخ ها برایم حیرت آور است و بسیار سؤال و معما برایم پیش آمده است.

مولا علیه السلام فرمود: سؤال کردن در این همسفری، عین ملال است و عاقبت کار تو را خراب می کند. عشق باید با صبوری، خو کند. اگر از صبر و طاقت بهره ای نداری، بهتر آن که با ما همسفر نشوی. عشق بی درنگ با عذر خواهی تمام گفت: از سؤال کردن، توبه نمودم، زیرا آفت عشق همین قیل و قال و سؤال است؛ اینک تسلیم اوامر تو هستم و صبوری را نصب العین قرار می دهم.

عشق گفتا با تو همراهی کنم                     اند این ره هرچه فرمایی کنم

با صداقت می شوم همراه تو                           اوج گیرم عاقبت در راه تو

عشق ناگه در سحرگاهی خموش                   دید آمد کاروانی در خروش

از مدینه شد برون مظلوم وار                           شِکوه دارد از جفای روزگار

کودکانی چند دید با مادران                           همره این قافله گشته روان

چند جوانی را مصمم دیده بود                با حسین همراه و همدم دیده بود

گفتم: آنگه یا حسین! مقصد کجاست؟       گفت: مقصد، سرزمین نینواست

گفتم: آن جا دشت خونین بلاست؟           گفت: آری، درد ما را این دواست

گفتم: آن جا هرکه رفت سَر می دهد!       گفت: آری، سَر به دلبر می دهد

گفتم: آیا قصد تو جان بازی است؟      گفت: آری، عشق جز این بازی است

گفتم: از چه این زنان با خود بری؟                 گفت: رازش را در آخر بنگری

گفتم: اینک هست مرا چند سؤال         گفت: سؤال این جا بُود عین ملال

*   *   *

عشق را فرمود مولا این شتاب                  می کند فرجام کارت را خراب

عشق باید با صبوری خو کند                   نیست غیر از صبر او را مستند

گر تویی از صبر و طاقت بی نصیب               پا به راه ما مَنِه ای ناشکیب

عشق گفتا توبه کردم از سؤال         آفت عشق است این جا قیل و قال

پا نهم در راه تو بی گفتو گو                           در اطاعت از تو یابم آبرو

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۲۴
عاشق شهدا

دعوت به شکیبایی و هجرت

امام حسین علیه السلام چون عشق را هیجان زده و با عجله دید، به او فرمود:

این گونه از عشق و جانبازی سخن گفتن، با مقام دلبران بازی کردن است، عشق نباید از جامی مست شود یا از آن در میخانه ها افسانه بسازد. جام و می همان رشحات ربانی است که عشق را نیرو می دهد و میکده محضر ربوبی است. تو باید مدتی با من همراه گردی؛ آنگاه خود از همه ی اسرار آگاه می شوی؛ هم از راز سوز و سازها و هم از مرغ جان آواز ها.

سرآغاز عشق آموزی ها از هجرت است، پس مهیا شو تا تو را مهاجر بخوانم؛ مهاجر در راهی که بسیار پر خطر است. اگر مرد این راه نیستی، قصد سفر مکن.

عشق چو آمد حسین شد شادمان                  کرد او را درضمیر خود نهان

گفت: سخن از عشق و جانبازی مکن                 با مقام دلبران بازی مکن

زشت باشد مست از جامی شوی                یا برای مرغ جان دامی شوی

زشت باشد از تو در میخانه ها                  عارفان سازند بسی افسانه ها

روزگاری با حسین همراه باش                  شو برون از مستی و آگاه باش

می کنم آگه تو را از رازها                                 از تنور سوزها تا  سازها

باخبر سازم تو را از سرّ جان                           اوج گیری تا ورای آسمان

کار خود آغاز با هجرت کنیم                        شو مهیّا تا تو را خدمت کنیم

می رویم راهی که با شد پُر خطر               گر هراسانی مکن قصد سفر

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۰۲
عاشق شهدا

باسمه الأعلی؛

باسلام و احترام؛

 در جواب کسی که در وبلاگ خودش هر چرت و پرتی خواسته علیه شیعه نوشته و در وبلاگ این حقیر امروز اومده این نظر رو گذاشته:

 "ان شا’ الله اجرمون با الله باشه ، چرا که چه طفل سه ساله امام حسین چه خود امام حسین و چه رسول اکر اجازه تقسیم اجر و ثواب ندارن ، الله مالک همه چیز است و بس و در هر چیز که ملک الله باشد کسی را وارد کنیم ، شرک بدون شک هست ."

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

همه شیعیان فداییی اهل بیت علیهم السلام خوب می دانند، که ائمه معصومین علیهم السلام واسطه فیض ربوبی هستند، یعنی خدای عزوجل به وسیله این بزرگواران است که به خلق خود گوشه نگاهی می کنند اگر اینها نباشند، ما که به اندازه پر مگسی در نزد خدای بزرگ آبرو نداریم، پس باید اجر و مزدمون رو از ائمه علیهم السلام بخوایم تا از محضر خدا برایمان دریافت کنند.

و اما بی بی رقیه خاتون سلام الله علیها، که تمام جان و وجودم فدایش.

من گنهکار که نمی تونم برم در خانه بزرگی مانند امام حسین علیه السلام، برای خودم چیزی بخوام، برای همینه که حضرت رقیه سلام الله علیها رو واسطه قرار میدم، تا با اون دست های کوچیک خودش شفاعت ما رو پیش اربابمان ابا عبدالله علیه السلام ببره و برای ما بی آبرو ها، آبرو بخره.

یا حسین علیه السلام به حق سه ساله ات رقیه سلام الله علیها . . .

و اما پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم، که خدای کریم به ایشان فرمود اگر تو نبودی من عالم را خلق نمی کردم.

حالا ببینید که باید اجرمون رو کجا بریم دنبالش!

اللهم عجل لولیک الفرج.

یاعلی.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

از تمامی محبان اهل بیت علیه السلام، می خوام که در مقابل این فرد ، جواب محکمی بدهند.

یاعلی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۷
عاشق شهدا

«عشق در محضر امام حسین علیه السلام»

سلام و پیام

عشق خود را شتابان به محضر امام حسین علیه السلام رساند و پس از سلام و عرض ارادت گفت: پیامی از جانب برادرت امام حسن علیه السلام دارم و آن این که مرا از راز شهادت با خبر نمایی، زیرا من عشق هستم و در باطن انسان ها حضور دارم، اگر حقیقت شهادت را در من نشانی، عاشقان را جولان می دهم و خرمنِ جان ها را به آتش می کشم، عشق با شهادت مفهومی دیگر و ناگفتنی ها در حضور دلبر دارد. اینک به محضرت آمده ام تا مرا با شهادت، معنا و در شکار عاشقان، دانا نمایی:

السلام ای سید و مولای من                    ای سرورش جان پُر غوغای من

السلام ای درد نوش جام عشق                    دفتر آغاز و هم فرجام عشق

اسلام ای دُرّ ناب بندگی                               مرگِ سُرخت آبروی زندگی

از حَسَن سوی تو می آیم کنون                        تا کنی آگه مرا از راز خون

من که باطن بین جمله کشورم                 بی تو نبود جوششی در پیکرم

در شهادت، عشق جولان می زند                آتش اندر خرمن جان می زند

عشق را با تو حضوری دیگر است               صحبت دلدادگی با دلبر است

با تو در جانِ جهان معنا شوم                      در شکار عاشقان دانا شوم

ای حریم شهر ناپیدای من                       کن مرا تفسیر ای مولای من

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۰
عاشق شهدا

تمنای عشق

عشق با اشتیاق فراوان از امام حسن علیه السلام تقاضا کرد که: جام زهر تو را خریدارم، بی درد تو کی پایدارم؟ اگر درد تو بنیاد من نشود، هیچ دلی از من آباد نگردد؛ اگر تجلی رخ زیبای تو با درد هجران و بیقراری میسّر است، تمنای عنایت دارم.

عشق گفت: ای حُسن تو یوسف نشان           ای رخ زیبای تو نقش جهان

جام زهرت را خریداری کنم                      سیل غم از آن به دل جاری کنم

گر نگردد درد تو بنیاد من                               کی دل عاشق شود آباد من

ای رخ زیبای تو حُسن خدا                              کن مرا با درد هجران آشنا

لیلی حُسن ازل سیمای تو                 من چو مجنون جان دهم در پای تو

امام حسن علیه السلام چون عشق را بیقرار دید، زهر جانسوز در او افشاند، آنگاه با تجلی جمال زیبایش او را شرمسار کرد و فرمود: ساز تو از سوز من استرو این آه و سوز است که دل را فروزان می کند و شعله ها را زینت جان می سازد؛ زیبایی مرا به کسی ارزان مفروش و در سینه های بی درد و غم منزل مکن؛ هر کسی غربت و بی کسی را دلپذیر یافت، حبّ ما او را دستگیری می کند. عاشقان ما کسانی هستند که از دنیا رسته اند و دامن همت به مردانگی بسته اند و در راه اطاعت از ما، مال و جان را قربانی می کنند.

از همه مهم تر اگر می خواهی حُسن من تو را زیور و تو چون صدف و او گوهر باشد، شرطش آن است که دارای ذوق و سُرور باشی و این سرور را بی حضور ندهند و این حضور هم محضرش «شهادت» است. پس برای درک این راز و تحصیل آن محضر بلند آواز، باید به نزد برادرم حسین علیه السلام بروی تا تو را از حقیقت ماجرا با خبر و با تعلیماتش تو را پُر ثمر سازد:

عشق را چون دید مولا بی قرار                     از جمالش کرد او را شرمسار

داغ عالم سوز را در او نشاند                      زهر چون یاقوت را در او فشاند

گفت اگر سوزی ز من سازت دهند            عاشقان در سینه ها نازت دهند

آه تو دل را فروزان می کند                        شعله ها را زینت جان می کند

حُسن من را بر کسی ارزان مده                 سینه ی بی درد را درمان مده

هر که یابد بی کس را دلپذیر                       حبّ ما می گردد او را دستگیر

هر که بی درد آید اندر کوی ما                        هر چه ماند او نبیند روی ما

گو به دنیا خواه حال اندیش را                    شیعه ی ما او نخواند خویش را

پیروان ما ز دنیا رسته اند                           دامن همت به مردی بسته اند

می خروشند در ره فرمانِ ما                    مال و جان را می کنند قربان ما

گر تو خواهی جلوه در دل ها کنی            نقش خود را در جهان زیبا کنی

می دهم از حُسن خود زیور تو را         چون صدف باشی تو من گوهر تو را

شرط این اعطاء بود ذوق و سرور          کی دهند این ذوق ها را بی حضور

با شهادت در حضورت می بَرَند                 از شبِ ظلمت به نورت می برند

پس برو نزد حسینم بی گمان                         با خبر سازد تو را از راز آن

یاعلی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۱۰
عاشق شهدا

پاسخ امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام چون پیام عشق را دریافت کرد، فرمود: بهای روی حسن علیه السلام، ناله در بیت الاحزان است، سرود دلنشین، در مقابل آه آتشین است، اگر بلبل، نغمه ی شیرین دارد، بدان جهت است که از خون جگر رنگین است. اگر مصر و طوفان بلا نبود، حُسن یوسف جهان آرا نبود. من هم چون گلگون قبا هستم، نامم مجتبی است. شراب ناب از آن رو به کام دهر دادم که لخته لخته ی جگرم را به سوز زهر خوراندم؛ اکر خونابه ی دل در لگن نمی ریختم، لایق نام حسن نمی شدم. تو هم ای عشق! زمانی شاهد رخسار خواهی شد که داغ ز دل بیارایی؛ اگر داغ نشوی لاله ی سرخ، در باغت ندهند.

گفت حسن ای عشق جان افروز من             کی شود رویت نکو بی سوز من

مدتی در گوشه ی بیت الحزن                           ناله کن از دوری روی حسن

ناله چون آید ز آه آتشین                               می سراید نغمه های دلنشین

نغمه ی بلبل از آن شیرین بود                           چون که خون جگر رنگین بود

گر نبودی مصر وطوفان بلا                            کی شدی اوصاف یوسف بر ملا

بی سبب نَبوَد که نامم مجتبی است       چون مرا در عاشقی، گلگون قباست

لخته لخته ریختم خون در جگر                              تا  نهال عاشقی گیرد ثمر

سوختم من سوختم از سوز زهر                        تا شراب ناب نوشد کام دهر

بس که بشنیدم ز مردم ناسزا                              هر یکی بدتر ز زهر جانگزا

ریختم خونابه ی دل در لگن                              تا که باشد لایق نام حسن

زد شراره آن اندر سینه ام                              طور سینا در جهان آیینه ام

شاهد رخسار و شمع انجمن               کی شوی ای عشق بی داغ حسن

گر بسوزی در جهان از داغ من                     لاله ی سرخت کنند در باغ من

آن زمان خوانند تو را حُسن المآب           می درخشی در جهان چون آفتاب

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۰۵:۲۰
عاشق شهدا

«عشق در محضر امام حسن علیه السلام»

چون حضرت زهراء سلام الله علیها از عشق خواست تا خلعت زیبایی را از امام حسن علیه السلام بستاند، سراسیمه خود را به محضر او رساند و پس از سلام اظهار داشت:

من از جانب حق تعالی در ولایت تجلی کردم تا جهان تابی کنم و رهواری من در مسیر ولایت است. درس دل بردگی را از حضرت علی علیه السلام آموختم، آنگاه برای شور آفرینی نزد مادرت زهراء سلام الله علیها رفتم؛ او به من فرمود: ظرف کوثر، درد و داغ از تربت دین و قرآن و ولایت است. این ظرف را پس از مدتی تعلیم در محضر آن بزرگوار به دست آوردم، وقتی در را پیمانه کردم، شور کوثر در درونم خانه نمود.

عشق آمد جانب کوی حسن                      همچو بلبل مست از بوی حسن

السلام ای قبله ی اوصاف عشق                   السلام ای منبع الطاف عشق

السلام ای گلشن آل عباء                               ای گل ریحانه نامت مجتبی

نام من عشق است و بابایت علی                    شد مرا از جانب حق منجلی

تا بتابم در جهان از نور او                                سینه ها را پُر کنم از شور او

چون خدایم از ازل احضار کرد                             در ولایت راه من هموار کرد

شرط رهواری به من آموخت او                     خلعتی بر قامت من دوخت او

بعد از آن رفتم به نزد مادرت                            گفتمش پر کن مرا از کوثرت

گفت ظرف عشق، دردِ بی دواست            دادنِ کوثر به بی دردان خطاست

درد را در جان من پیمانه کرد                    بعد از آن مستی درونم خانه کرد

سوی تو آنگه مرا پرواز داد                             مژده ی حُسن تو را آواز داد

با جمالت عشق کامل می شود                عاشقان را زینت دل می شود

یا علی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۰۴
عاشق شهدا

عشق و جامه ی غربت

عشق وقتی حقیقت خود را در درد و داغ دینداری دید، جامه ی غربت پوشید و جرعه جرعه ی درد از سبوی ولایت نوشید، سپس فریاد برآورد: من طفیل هستی مولای خویش علی علیه السلام هستم، از این رو لایق نوشیدن کوثر زهراء سلام الله علیها نیز گردیدم. من از تبار ناله ی حنانه ام [حنانه، ستونی بود در مسجد مدینه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به هنگام سخنرانی به آن تکیه می داد؛ تا این که برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم منبری بنا شد و رسول خدا به جای ستون حنانه بر منبر می نشست. به دلیل فراق روزی ستون به فریاد آمد و گفت: دوری تو برایم قابل تحمل نیست. به قول مولوی:

در تحیر مانده اصحاب رسول            از چه می لرزد ستون با عرض و طول

گفت پیغمبر چه خواهی ای ستون؟         گفت جانم از فراقت گشته خون

از فراق تو مرا چون سوخت جان                چون ننالم بی تو ای جان جهان

گفت آن خواهم که دائم شد بقاش      بشنو ای غافل! کم از چوبی مباش].

از این رو درد جانسوز علی علیه السلام را نیز خانه شدم و عمود خیمه ی من حیدری است و اگر به سرزمین عاشقان لنگر اندازم، با عمود خیمه ی حیدر اندازم.

حضرت زهراء سلام الله علیها چون عشق را در درک اسرار درونش موفق دید، او را نوازش نمود و تشنگی حیدری او را با آب کوثری تسکین داد؛ آنگاه به او فرمود: عشق برای جهان آرایی به کامل زیبایی نیز محتاج است، اینک بی صبرانه به نزد فرزندم حسن علیه السلام برو تا او از حُسن دلربایش تو را زیور دهد که وارث جلوه های حیدری است.

جامه ی غربت به تن پوشید عشق             جام مولا را به جان نوشید عشق

گفت: طفیل هستی مولا شدم                       جُرعه نوش کوثر زهراء شدم

درد جانسوز علی را خانه ام                                   از نژاد ناله ی حنانه ام

گر به مُلک عاشقان لنگر زنم                            با عمود خیمه ی حیدر زنم

عشق را زهراء نوازش ها نمود                 بهرِ جان سوزی سفارش ها نمود

چون که او را تشنه ی حیدر بدید                         لایق نوشیدن کوثر بدید

قطره ای از آن به کام او فشاند                    تشنگی را در وجود او نشاند

چون بداند تشنه قدر آب                           مرد عاشق سُرخی محراب را

بعد از آن گفتش برو امیدوار                         نزد فرزندم حسن ای بیقرار

او تو را از حُسن خود زیور دهد                       جلوه ها از پرتو حیدر دهد

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۹
عاشق شهدا

نوازش و پرورش

حضرت زهراء سلام الله علیها عشق را مرحبا گفت و نوازش ها کرد و فرمود: تو جلوه ای از آب حیاتی و از سبوی حکمت الهی تراوش کرده ای، امّا اگر در همین آغاز تو را آب کوثر دهم، در مستی ابدی فرو می روی و تا ابد از روزگار باز می مانی؛ در حالی که به تو فرمان جهانداری داده اند و شرط جهانداری، بیداری و هوشیاری است و برای تحصیل بیداری باید دچار درد فراق شوی و این درد فراق است که ضمن بیداری، شور و حال اشتیاق می آورد. درد فراق را هیچ گاه از ناله های نی مجو که فقط هیاهو دارد و طالب دارو و درمان نیز هست.

آری، بیا درد فراق را از بازوهای کبود و ورم کرده ی من بچش، و از آتش فتنه ای که حریم کبریا را در خود گرفت و گنجینه ی اسرار را شکست، حقیقتِ دردِ فراق و هجران را بیاموز. آتش کینه ای که در بیت وحی شعله ور شد و خانه ی دین و قرآن را برای ابد سوزاند. درد و داغ را از جسارت دشمنی بیاموز که میخ درب را بر سینه ی زهراء سلام الله علیها نشاند. سینه ای که حصار کوثر و برج هستی را همایون اختر است.

چون شکاف در سینه ی زهراء سلام الله علیها ایجاد شد، روی لیلی عیان گشت و خون سرخی که از او جاری شد، در جهان عنوان مجنون به خود گرفت، و درد جانسوز عشق نیز فرزند آه و ناله ی زهراء سلام الله علیها است؛ آهی که کوه آتشبار و زینت اسحار است. درد زهراء سلام الله علیها غربت تنهایی درمیان آشنایان است؛ درد زهراء سلام الله علیها از نفاق خفته در ایمان است؛ درد زهراء سلام الله علیها از دشمنان دین نمای جهل فروش است؛ درد زهراء سلام الله علیها زندانی شدن عدالت و مردانگی است؛ درد زهراء سلام الله علیها آقا و سرور شدن فاسقان و فتنه انگیزان است؛ و بالاخره درد زهراء سلام الله علیها دین فروشانی است که جهل مردم را بازار خود ساخته اند.

گفت زهراء عشق را صد آفرین                            حق نهاده نام تو ماء معین

یعنی اصل آب از کوثر بود                                   یک قدح از حکمت دلبر بود

گر بنوشی قطره ای گردی خُمار                             باز مانی تا ابد از روزگار

چون تو مأموری جهان داری کنی                    لازم است تمرین بیداری کنی

شرط بیداری بود درد فراق                               درد آرد شور و حالِ اشتیاق

درد را از ناله های نی مجو                               آن ندارد درد الّا های و هوی

نی اگر دردش دهی افغان کند                             یا هوای دارو و درمان کند

نشنو از نی ناله ی بازو شنو                               از ورم های کبود او شنو

فتنه زد آتش حریم یار را                            در، شکست گنجینه ی اسرار را

آتشی در بیت وحی افروخته                         تا قیامت خانه ی دین سوخته

کعبه را از آن شرارت خانه سوخت               خرمن قرآن و دین را دانه سوخت

بین جسارت تا کجا دشمن کشاند                میخ در بر سینه ی زهراء نشاند

سینه ی زهراء حصار کوثر است                برج هستی را همایون اختر است

چون شگاف افتاد اندر سینه اش                 روی لیلی شد عیان ز آیینه اش

می از آن در جام ساقی خون شده          نام این خون در جهان مجنون شده

آه زهرا کوه آتشبار شد                            اشک چشمش زینت اسحار شد

درد زهراء غربت و دلواپسی است              در میان آشنایان بی کسی است

درد او از فتنه ی خیزان بود                                 از نفاق خفته در ایمان بود

درد زهراء دشمنان دین نماست                        مردمان جاهل بی اعتناست

جهل باشد ریشه ی فسق و فجور                     جهل باشد مادر تزویر و زور

جهل، اسد را بنده ی روبه کند                        عدل و مردی را درونِ چَه کند

فاسقان را جهل مولا می کند                            فتنه و آشوب برپا می کند

هرزه گردی و فساد بی حساب                   نزد جاهل می شود اسلام ناب

دشمنان از جهل سازند حربه ها                  می زنند بر پیکر دین ضربه ها

می کشند بر چهره ها از دین نقاب              از درون سازند بنایِ دین خراب

پیش مردم دیده گریان می کنند                 گاه هم تفسیر قرآن می کنند

جهل مردم مرکب رهوارشان                    دین فروشی هرکجا بازارشان

یاعلی؛

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۲۷
عاشق شهدا

«عشق در محضر حضرت زهرا سلام الله علیها»

عشق و کوثر

عشق سراسیمه خود را به حضور حضرت زهراء سلام الله علیها می رساند و پس از سلام عرضه می دارد: ای نیّر بُرج حیا! و ای عصمت حق را قبا! ای چشمه ی آب حیات و ای کشتی بحر نجات! تو حافظ غیب نبی و حامل عرش سرمدی هستی؛ فیض حق در تو جاری است و نسل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در وجود تو استقرار یافت و چشمه ی کوثر در بحر تو جوشان است؛ نام من عشق است و از حبّ خدا در عالم تجلی کردم و ساکنان ملک و ملکوت طالب تجلی و ظهور من شده اند. جامه ی تجلی را نبی خدا صلی الله علیه و آله وسلم برایم دوخت و حضرت ولایت مدار علیه السلام آن را بر قامت من پوشانید و از سبوی ولایت باده های نابم نوشاند و جانم را با حقیقت زهد و عدالت آشنا کرد و با این دو عنصر، یعنی زهد و عدالت، معتدل گشتم. آنگاه با حماسه، قامتی موزون به من بخشید. اینک مرا به سوی تو فرستاد تا از کوثرت شراب مستی بنوشم و کام تشنگان دو عالم را از آب حیات کوثر سیراب نمایم. اینک آیا خواسته ام را اجابت می فرمایی؟ آب حیاتم می دهی تا ساکنان ملک و ملکوت را حیات بخشم؟ اگر به آبِ مهر و محبتت مرا بنوازی، من مهریه ات شوم و چون تو زهرایی گلستان تو می گردم.

عشق آمد پیش زهراء شرمگین                     گفت همچون بنده ی آزرمگین

السلام ای نیّر بُرج حیا                                  السلام ای عصمت حق را قبا

السلام ای چشمه ی آب حیات                      السلام ای کشتی بحر نجات

حافظ غیب نبی احمدی                                  حامل عرش خدای سرمدی

فیض حق جاری است در تو مستمر                 نسل احمد در وجودت مستتر

معنی حسن ازل یک سر تویی                    مصطفی را چشمه ی کوثر تویی

نام من عشق است از حبّ خدا                      در تجلّی گشتم از ذاتش جدا

طالبم اسماء و اعیان گشته اند                     ساکنان مُلکِ امکان گشته اند

از ضیاء حق شدم سرشار نور                         تا کنم بر عالم هستی ظهور

نفخه ی قدس خدا را از قضاء                           بر دمم بر جسم و جان اولیا

دوخت بهرم جامه ی مظهر نبی                          کرد بر اندام من مولا علی

گرچه گردم وصف قیل و قالشان                     می دمم بر اقتضای حالشان

از سبویش باده های ناب داد                              با طناب زهد جانم تاب داد

بی عدالت عشق چون گیرد زوال                 پس به من آموخت درس اعتدال

با حماسه قامتم موزون نمود                            داغ لیلایم زد و مجنون نمود

می دهی آبم که تا دریا شوم؟                    عرش را سر منزل و مأوا شوم؟

«کُلُّ شیٍ حَی» شود عنوان من؟                  مهر تو آمیزه ای در جان من؟

می شوی مهرم که تا مَهرت شوم؟ می شوی سلطان که تا شهرت شوم؟

چون تو زهرایی گلستانم نما                       نی اگر خواهی نیستانم نما

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۰۳
عاشق شهدا

عشق و حماسه

مولا علیه السلام به عشق فرمود: ای عشق! برای ظهور و تجلی نباید عجله کنی، زیرا تو هنوز صاحب حماسه نشدی و بدون حماسه، مفهوم و معنی پیدا نمی کنی و روح حق در تو هویدا نمی شود. من چون جان به جانان تسلیم کرده ام، جیدر عنوان گرفته ام و قلعه ی خیبری در مشت من است و پشت به هیچ نبردی نکرده ام، زیرا عشقِ حماسی، کوبیدن نیست، بلکه زیبا ساختن است و حتی عشق هم با حماسه جاودان می شود و شورِ مستی در رگ مردان می گردد. گاه پرچم فتح و ظفر است و گاهی هم شعله ی آه سحر؛ گاه دریا را از خروش خزر می شکافد و گاهی هم در کُنجی خموش می نشیند؛ گاه در ذوالفقار می درخشد و گاهی هم از درد روزگار می نالد.

بنابراین عاشقی بدون حماسه، مطلوب نیست، چاره آن است که خویش را از اغبار عریان کنی و سینه ات را از داغ من بریان، آنگاه نزد زهرا سلام الله علیها می روی تا تو را در حوض کوثر شستشو دهد و از گُلِ مهرش رنگ و بو. پس از آن رمز حماسه را به تو خواهد آموخت.

گفت مولا: عشق را تعجیل چیست؟        بی حماسه عشق را تحویل نیست

با حماسه عشق معنا می شود                     روح حق در او هویدا می شود

چون علی جان را به جانان داده است            ایرد او را حیدر عنوان داده است

قلعه های خیبری در مشت من                    کس ندیده در نبردی پشت من

با حماسه، عشق جاویدان شود                 شور مستی در رگ مردان شود

گاه گیرد رایت فتح و ظفر                              گاه گردد شعله ی آه سحر

گه تلألو می کند در ذوالفقار                              گاه می نالد ز درد روزگار

پس حماسه عشق را جولان دهد                    ابر او را هر زمان باران دهد

بی حماسه، عاشقی مطلوب نیست  بی شجاعت، عشق را آشوب نیست

چاره آن است خویش را عریان کنی              سینه را از داغ من بریان کنی

بعد از آن در حوض کوثر می روی                    سینه از داغ من بریان کنی

بعد از آن در حوض کوثر می روی                     نزد زهرای مطهر می روی

تا دهد این داغ را او شستشو                   وز گُلِ مهر و صفایش رنگ و بو

یاعلی؛

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۰۰
عاشق شهدا

عشق در دبستان تربیت علی علیه السلام

عشق وقتی وارد دبستان علی علیه السلام شد، در آغاز لباس زهد بر تن کرد و دریافت که عدالت خواهی با زهد معنی می شود؛ یعنی عشق با زهد، جان پرور و با عدالت، جهان گستر می گردد. آنگاه که می بیند دو قرص نان جو غذای علی علیه السلام و دو کهنه پیراهن ردای اوست، سرگشته و حیران او می شود و چون او را از حبّ دنیا عاری می بیند، با همه ی آوازش در وجود علی علیه السلام جاری می شود و وقتی در دل شبها چشم ناخفته ی او را می یابد که شب را بی خوابی کرده و آسمان را از ناله اش بی تاب، و نخل ها در فکر علی ذکر می گویند و چاه نیز از اشک چون درّ او پُر شده است، با همه ی وجود، خود را تسلیم مولا می کند، و روز ها چون غنچه ای در باغ و شب ها چون دردی با داغ مولا علیه السلام زندگی می کند. پس از ایّامی چون عشق خود را رعنا و قد و بالایش را جهان آرا می بیند، دست بر دامن مولا می زند و عرضه می دارد: ای دل افروز! لایق جان شده ام تا عالمی را در ساز و سوز بگیرم؟ آیا از فروغت نور تابانم می دهدی تا سُرخی رخسار مستان شوم؟

با عدالت شد علی وحدت مدار                       عشق با زهد علی شد پایدار

پس نگو او چون عدالتخواه شد                       یا چرا شب ها رفیق چاه شد

چون علی مولود عشق و مستی است     با عدالت، مستی او هستی است

عشق با زهد علی جان پرور است                عشق در عالم غلام قنبر است

عشق در سرگشتگی زاینده است                 عشق با آه علی پاینده است

چون دو قرص نان جو نان علی است          عشق پر آوازه حیران علی است

گفت دنیا را، به نزدیکم میا                               کردم از تو بر دو جامه اکتفا

آن دو را هم بهرِ خود تنها نخواست                گه تن قنبر گهی بر او قباست

چون علی از حبّ دنیا عاری است               جویبار عشق در او جاری است

شب هم از عشق علی بی خواب بود            آسمان از ناله اش بی تاب بود

نخل ها بیدار در فکر علی                               ناله ی صحرا همه ذکر علی

چاه هم از درد علی پُر بوده است              آبش از اشک علی دُرّ  بوده است

عشق چون طفل دبستان علی                       پروریده شد به بُستان علی

روزها چون غنچه ای در باغ بود                       شب ولی با درد مولا داغ بود

بعد از آن که عشق رعنایی گرفت                     قد و بالایش دلارایی گرفت

از خُم مولا علی جامی چشید                    از سورش غیب پیغامی شنید

دست زد بر دامن شیر خدا                     می دهی رخصت مرا ای لا فتی؟

لایق جان گشته ام ای دلفروز!                   تا بگیرم عالمی در ساز و سوز

از فروغت نور تابان می دهی؟               سرخی رخسار مستان می دهی؟

در تجلی چون ولی الله تویی                    عشق را سر منزل و درگه تویی

یاعلی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۴
عاشق شهدا

ادامه، عشق در محضر ولایت . . .

چون نور علی علیه السلام در کعبه نزول کرد، در واقع عالم ارواح و عقول خلق شدند. خانه ی کعبه نیز از نور ولایت او روشن است؛ صفای صفا و سخای مروه نیز از علی علیه السلام است. آب زمزم از عشق او، از سینه ی خاک می جوشد؛ سینه ی سینا از نور او چاک چاک است، و معجزه عیسی علیه السلام نیز از دَم او برخاسته است.

باب افتتاح جهان و اختنام آن علی علیه السلام است و نیز شهر علم نبی صلی الله علیه و آله وسلم را باب و دریای معارف او را چشمه ی ناب است. قامت او در استقامت چنان مستقیم است که صد قیامت در او مقیم اند، من هرچه از وصف آن والا مقام بگویم، سرّ خاص او در کلام نیاید. امّا ای عشق! تو باید از دامن او خروج کنی، زیرا جام مستی را در ولایت او نهاده اند و خلعت عاشقی را از مهر او بافته اند. و بدان که خلعت عشق از زهد و تقوای علی علیه السلام است و شربت عشق نیز ناله ی جانسوز شب های اوست.

پس ای عشق! بیا خلعت او را بپوش و از جام او بنوش، آنگاه عدالت او را بستان و عبادت علی را عنوان خود قرار ده؛ در غیر اینصورت نمی توانی در علم قیام و هستی را به انتظام درآوری.

نور او چـون کرد در کعبـه نزول                 خلــق شــد ارواح علـوی و عقول

کعبه از نور علـی روشـنگر است           هم صفا و مروه و هم مشعر است

چون صفا گوید صفایم از علی است      مروه هم گوید سخایم از علی است

زمزم از عشق علی جوشد ز خاک          سینه ی سینا ز نورش چاک چاک

معجز عیسی اگر دم بـوده اسـت        آن دم از عشق علی هم بوده است

بابِ آغــاز جـهــان و اخـتـنـــام                   روضه ای در گلشـن بیت الحرام

شهر دانش احمد و بابش علی است    چشمه ای از قلزم نابش علی است

قــامتــی در اســتقامت مسـتقیم              صــد قیامـت انـدر او بینـی مقیم

من چه گویم وصف آن والا مقـام                 سرّ خاص الخـاص نایـد در کـلام

من همین گویم از آن ذات البروج                عشــق از دامان او کرده خـروج

عشــق را در جــام او انـداخـتـند                جامـه ی مـا را ز مهـرش بافتنـد

هر که را از عشق خلعت می دهند           بــاده از جــام ولایـت می دهنـد

خلعت از عشق، زهد و تقوی علی است ناله ی جانسوز شب های علی است

بـی عدالـت عشـق را بستان نبود               بـی عبادت عشـق را عنوان نبود

بـا علـی کـرد عشق در عالم قیام               از قـیامـش عـالمــی در انتــظام

یاعلی؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۰۷:۰۸
عاشق شهدا